روحم ، ایمانم ، ارتباط با خدایم ، افکارم ، وجدانم و بالاخره خودسازی » گاهی آنقدر درگیر بررسی مشکلات و معضلات حوزۀ معلولین می شوم – یعنی می شویم – که گزینه های حیاتی ذکر شده را فراموش که نه ، اما کمرنگ تر می بینیم.
زندگیم – یعنی زندگی مان – پُر شده است از حرف های : نداشتن سرویس ایاب ذهاب معلولین ، مساله مناسب سازی شهری و روستایی ، مناسب سازی اماکن عمومی و ساختمان ها ، معضل اشتغال معلولین ، تحصیل و شهریه معلولین ، وضعیت معیشت و امرار معاش معلولین سرپرست خانوار و ایضاً مجرد ، نگاههای غیرمعلولین به افراد معلول ، ازدواج معلولین که بماند و ... و ... و ...
کارمان شده است از مشکلات گفتن و معضلات را بررسی کردن ؛ اما از خودمان، روح و روان مان، ایمان مان، افکارمان، ارتباط با پروردگارمان، و بالاخره خودسازی مان بازمانده ایم. البته جسارت به احدالناسی از دوستان همنوع و غیرهمنوعم نمی کنم و نخواهم کرد. اما جداً این نکته اکثر اوقات ذهنم را به خود مشغول می کند. حال که ما معلولیت داریم و مشکل جسمی و حرکتی به قول برخی از دوستان عادت مان شده چرا از روح و درون غافل مانده ایم؟ البته بی انصافیست اگر روحیۀ قوی و معنوی برخی معلولین را نادیده بگیرم. دوستان بسیار پر انژری و پر قدرت ، کم ندیده ام که همیشه الگویم هستند و خواهند بود. اما کم هم نداریم افراد معلولی که مشکلات و معضلات و برخی کمبودها علاوه بر تشدید معلولیت جسمی باعث افسردگی و پریشانی روح و روان و معنویت شان نیز شده است.
نوشته : فرزانه حبوطی